با هم کتاب بخوانیم - ۲۹

«دوره افتادم مژده را فراموش کنم. اول همه‌ی لباس‌هایی که با هم خریده بودیم را رد کردم، بعد چیزهایی که با هم خریده بودیم. کیف سفری، گیره‌ی کاغذای سیاه برای دسته‌کردن یادداشت‌هام، ماگِ قهوه، پادری حمام، مسواک برقی. سه ماهی نه من زنگ زدم نه او، نه توی دانشگاه اتفاقی هم را دیدیم و نه کافه هنر و نه خیابان انقلاب. جاهایی که با هم می‌رفتیم خودشان خراب شده بودند، من اراده‌ای در خراب شدن‌شان نداشتم. اول رستوران پارت که هر چهارشنبه عصر می‌رفتیم ناهار، بعد داروخانه‌ی اتحاد توی پاکستان که وقتی مژده کفشش تنگ بود و پاش زخم شده بود براش پسب زخم گرفتم، نشستیم لب جو و پاشنه‌اش را چسب زدم و مژده انگشت‌هام را بوسید. بعد عکاسی دلوز که عکس سه در چهار گرفته بودیم برای امتحان فوق لیسانس، آخرِ همه هم کافه قنادی شمشاد. جاها واقعاً خراب شده بودند مثل دندان افتاده‌ای بین باقی دندان‌ها.» 

من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

با هم کتاب بخوانیم - ۲۶

«ابوترابی زن ندارد، دختر ندارد، خواهرزاده ندارد، هیچ موجود ظریفی که به خاطرش چهارشنبه را زود بیدار شوم و هم‌ساز صداش شوم. این را هیچ‌جور مژده باور نمی‌کند. دنبال چیزی می‌گردد بهانه کند و نگذارد بروم اما پیدا نمی‌کند. حتی باری پرسید ابوترابی از آن پیرمردها نیست که پول می‌دهند کاری براش کنند؟ من حسابی خندیدم، مژده هم خندید. نمی‌دانم چرا خندیدم شاید به‌خاطر آن‌که ابوترابی تازه هموروئیدش را عمل کرده بود، وگرنه باید تند می‌شدم و دعوا راه می‌انداختم و یک هفته‌ای تلخی می‌کردم. این‌ها را که نکردم، مژده شکش بیش‌تر شد آن‌جا چیزی هست. یک روز دیدم در زنانه‌ی اتوبوس نشسته و خودش را قایم می‌کند اما هر طوری نشسته باشد حتی به پشت هم نمی‌تواند خودش را گم کند. بین زن‌های دیگر معلوم می‌شود، نمی‌دانم به‌خاطر چی. همه‌چیزش معمولی است، قدش، لباس پوشیدنش، قیافه‌اش حتی وقتی می‌خندد معمولی است اما چیزی شبیه پیله‌ی کرم ابریشم دور خودش می‌بافد که بین صدهزار زنی که توی استادیوم آزادی باشند شناختنی است. نشسته بود و می‌خواست که نبینمش، من هم ندیدم.»



من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

کی از «کتاب افق» چی خریده؟ - ۱



عکس از دوستِ خوب کتاب افق، الهه‌ی عزیز

اگر می‌خواهید درباره‌ی این کتاب‌ها بیش‌تر بدانید تگ‌های من نگهبان جن‌خانه هستم، آمستردام و من ژانت نیستم را بخوانید.

راستی، اگر هم دوست دارید، مثل الهه‌ی عزیز، خریدهایتان از فروش‌گاه کتاب افق را با ما به اشتراک بگذارید. خوش‌حال می‌شویم.

شما می‌توانید عکس‌ها را در وبلاگ‌هایتان منتشر کرده و ما را باخبر کنید و یا لینک عکس آپلودشده را کامنت بگذارید و یا این‌که عکس‌ها را در فیس‌بوک و اینستاگرام منتشر کرده و کتاب افق را تگ کنید و یا ... هر جوری که راحت هستید و دوست دارید.

منتظر عکس‌هایتان از کتاب افق و خریدهای فرهنگی‌تان هستیم.

شما ژانتید؟

دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش می‌کرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده‌بود و ریخته‌بود توی صورتش، روسری ساتن شیری رنگ را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسُرد. ژانت هم‌خانه‌ی آقایی بود. نمره‌ی بیست‌‌ و پنج، طبقه‌ی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. دختر از میدان ولی‌عصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدم‌هاش همانی بود که آقایی می‌گفت. قدم‌هایی که با پای راست بر ‌می‌داشت مصمم و قدم‌های با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن... نرسیده به طالقانی دوبار صدام در سرم پیچید که بگویم ژانت وایسا اما فقط یک‌بار گفتم ژانت و وقتی دختر بر‌نگشت مطمئن شدم ژانت نیست. جلوی تئاتر شهر این‌پا و آن‌پا کردم که کجا می‌رود ولی او هم ایستاد این‌پا و آن‌پا کرد...

رفتم جلو و گفتم: " سلام ژانت."

دختر زیر لب گفت: " سلام."

پرسیدم: " شما ژانتید."  دختر گفت: " نه." گفتم: " پس چرا وقتی گفتم سلام ژانت، جواب دادید؟" دختر گفت چه‌کار باید می‌کرده من از سر خیابان مدام به او می‌گویم ژانت، لابد یک ژانتی مثل او جایی هست که من ول‌کن نیستم.


+ داستان پنجم( من ژانت نیستم)/ من ژانت نیستم / محمد طلوعی/ نشر افق

به انتخاب نویسنده‌ی وبلاگ تلنگر

سال‌ها بعد خانم جان این کار را می‌کرد و آقایی دیگر در عکس‌ها نمی‌خندید.

آقایی هزار و نهصد و شصت و یک در پاریس خیاط زنانه بود , البته درست ترش شاگرد خیاط است اما اصرار عجیبی داشت که هیچ وقت شاگردی نکرده و به خاطر استعداد ذاتی اش , بعد امتحان مختصری فرستاده اندش بخش اندازه گیری و واقعن چی بهتر از اندازه کردن دورِ کارور بزرگ دختر های پاریسی در سال های طلایی دهه ی شصت. این را از خنده های پهن آقایی در عکس های سال های فرانسه بودنش می شود فهمید. سه سال بعد آقایی با دیپلم خیاطی برگشت رشت و بالای عکاسی متروپل سبزه میدان , خیاطی ترمه را باز کرد و تا سال ها تنها خیاط اسم و رسم دار زن های اعیان رشت بود. آن موقع هم هنوز در عکس ها میخندید. چی بهتر از اندازه کردن دور کارور بزرگ زن های اعیان رشتی در سال های طلایی دهه ی چهل.

+ داستان پنجم( من ژانت نیستم)/ من ژانت نیستم / محمد طلوعی/ نشر افق

به انتخاب نویسنده‌ی وبلاگ تلنگر

امروز، روز تولّد «محمد طلوعی» است




بیست‌ویکم اری‌بهشت‌ماه، روز تولّد «محمد طلوعی» است. به این شاعر، نویسنده، مترجم و فیلم‌نامه‌نویسِ جوان تبریک می‌گوییم و برای ایشان سلامتی و شادی آرزو می‌کنیم.

تاکنون، کتاب‌های «قربانیِ باد موافق»، «خاطرات بندباز» و «من ژانت نیستم» به قلمِ آقای طلوعی منتشر شده‌اند که در قالب رمان، شعر و داستان کوتاه نوشته شده‌‌اند. علاوه‌بر نوشتن، ترجمه‌ی کتاب‌های «موبی‌دیک» و «تئاتربودگی» را هم در کارنامه‌ی کاری‌ وی به چشم می‌خورد.

راستی، طلوعی برای نگارش رمان «قربانیِ باد موافق» برنده‌ی جایزه‌ی ادبی واو و به‌خاطر مجموعه‌داستانِ «من ژانت نیستم» برنده‌ی جایزه‌ی هوشنگ گلشیری شده است. این دو کتاب را نشر افق منتشر کرده است و شما می‌توانید آن‌ها را از فروش‌گاه کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه اسکو) تهیه کنید.

اگر هم می‌خواهید درباره‌ی محمد طلوعی و کتاب‌هایش بیش‌تر بدانید این تگ را در وبلاگ کتاب افق را دنبال کنید و یا وبلاگ شخصی این نویسنده را بخوانید.

پیشنهاداتی برای نمایشگاه کتاب

وبلاگ یار مهربان؛ با رسیدن نمایشگاه کتاب احساس کردم نمی‌شود وبلاگی درباره‌ی کتاب داشته باشی و در این روزها چیزی از کتاب ننویسی، حالا هرچقدر هم بهانه‌های محکم و قانع کننده‌ای برای ننوشتن داشته باشی. این شد که به جبران ایام ماضی و کم کاری‌های گذشته، کوتاه اما مفید، چند کتاب از چند حوزه‌ی متفاوت را برای کتابخوانانی که سفر به سمت نمایشگاه کتاب را آغاز کرده‌اند پیشنهاد می‌کنم. فقط یادآوری این نکته ضروری است که این چند کتاب، بجز یکی از آن‌ها، از تازه‌های نشر نیستند اما به نظر من هرچند از جنبه‌ی تاریخی در زمره‌ی کتاب‌های جدید قرار نمی‌گیرند اما از نظر کیفیت و جذابیت آثاری هستند که باید به علاقه‌مندان به مطالعه معرفی و یادآوری شوند.

1- من ژانت نیستم، محمد طلوعی، نشر افق،1390، 3200 تومان

بهترین گزینه برای شروع، تازه‌ترین برنده‌ی جایزه‌ی گلشیری است! من ژانت نیستم جایزه‌ی گلشیری را در بخش داستان کوتاه در سالی که گذشت به خود اختصاص داده‌ و جدیدا به چاپ دوم هم رسیده‌است. این کتاب مجموعه‌ای است از 7 داستان کوتاه. مهمترین حسن داستان‌های طلوعی توجه ویژه‌ی او به توصیف جزئیات با چاشنی طنز در جهت فضاسازی موفق داستانی است. از آنجایی که اغلب داستان‌ها از دیدگاه اول شخص روایت می‌شوند، نویسنده در انتقال احساس و صمیمت مورد نظر خود بسیار موفق بوده و توانسته‌است خواننده را درگیر گره‌های داستانی کند و او را در مرز بین واقعیت بیرونی و داستانی نگه دارد. البته به همان اندازه که داشتن زاویه‌ی دید اول شخص از محاسن این مجموعه به شمار می‌رود؛ این تصور را نیز در ذهن ایجاد می‌کند که دنیایی که نویسنده روای آن است به نظر بسیار کوچک می‌آید و حول محور او و خاطراتش می‌گردد. موفق‌ترین داستان‌های این مجموعه آن‌هایی هستند که عنصر طنز در آن‌ها نمود بیشتری پیدا کرده‌است.


طلوعی نویسنده‌ی جوانی است که شروع شایسته و بسیار موفقی داشته‌است. من ژانت نیستم کتابی است که می‌توان از خواندن آن لذت برد و توصیفات زیبای نویسنده از احساسات و اطرافش را به یاد سپرد و بارها و بارها با خود تکرار کرد.

با هم کتاب بخوانیم - ۲۱

«یک لیری که روی تخته‌ی میدان تونل داو گذاشتم، بیش‌تر شوخی بود یا خواستم بگویم تخته‌بازی ملی ایرانی‌هاست. تا آن‌موقع شش‌بار برای شش آدم توضیح داده بودم که این بازی اختراع ایرانی‌هاست و بزرگمهر در جواب شطرنج برای هندی‌ها فرستاده. اسم یکی‌یکی خانه‌های نرد را گفتم. تمثیل شب و روز را که در رنگ مهره‌ها بود و تاس که شش جهت جهان است و تعریف مفصلی از لیلاج عمو سیدمحمد، عموی پدرم که هم‌اسم من بود و کسی جرئت تاس دستش دادن نداشت که هر چه لفظ می‌داد همان می‌نشست. البته برای گفتن این‌ چیزها هر بار دنیای دیگری می‌ساختم.»

من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

معرّفی یک اثر؛ من ژانت نیستم



مجموعه داستان «من ژانت نیستم» اثر محمد طلوعی، در 91 صفحه و با 7 عنوان داستان به چاپ رسیده است. مجموعه‌ای که با توجه به عنوان‌های جذّاب، نثر خوش‌خوان و روایت‌های پُرکشش، از کیفیت خوبی برخوردار است. نویسنده علاوه بر توجه به مضمونِ گذشته و نوستالژی، مسئلۀ هویّت ملّی و فردی ایرانی و ابراز این هویّت یا بعضاً هویت‌باختگی در رابطه با زنان و مردان جامعه خودی یا بیگانه، از فرم آثارش نیز غافل نبوده و به عنوان نمونه در داستان «داریوشِ خیس» با خلق شخصیّت‌های متزلزل و استفاده از تکنیک کلاژ و بینامتنیّت در روایت یا در داستان «راه درخشان» با بی‌توجهی کامل به پیرنگ در زنجیرۀ حوادث و در داستان «نصفِ تنورِ محسن» با خلق یک روایت از هم ‌گسیخته و گاه فراتر از حد دانش راویِ اوّل شخص و خلق شخصیت جاهلی که در کمپ ترک کرده، علاقه‌مند به اُپراست! و در نهایت تبدیل به دلال و سارق عتیقه‌جات می‌شود و به رُم می‌رود! به مولفه‌های داستان پسامدرن نزدیک می‌شود. نکته درخور این‌که این نزدیکی به مولفه‌های پسامدرن در سطح مضمون نیز به اجرا درآمده که بسیار ارزش‌مندتر از بازی‌های فرمی در پوسته‌ی ظاهری اثر است. ...

متن کامل یادداشت کیمیا گودرزی را در داستان‌نامه بخوانید.

گفت‌وگو با محمد طلوعی نویسنده داستان‌های «قربانی باد موافق» و «من ژانت نیستم»؛

داستانهای من در مجموعه‌ «من ژانت نیستم» تکنیکی را در نوشتن تمرین می‌کرد که پیشتر بارها توسط نویسندگان دیگر تکرار شده حتی در ساختِ بسیاری از داستانهای عامیانه هم دیده می‌شود. در واقع ماکیومنتاری (مستندنمایی جعلی) داستانها ایجاب می‌کرد شخصیت خودم به عنوانِ فاعلِ ‌داستانها حضور داشته باشد. این داستانهای شخصی به معنای چیزی که برای خودم اتفاق افتاده باشد نیست، تنها برای باورپذیری لازم بود خواننده به جایی تکیه کند. نمونه‌اش در داستانهای عامیانه این‌طور است که کسی داستانی پر از عجایب و حیرت و غرایب تعریف می‌کند بعد برای اینکه ما باور کنیم قسم می‌خورد که همه‌اش را خودش با دو چشمش دیده. همین ساخت باعث شد در این مجموعه داستان، راوی و شخصیتِ‌ فاعل خودم باشم. وقتی در داستانِ «راهِ درخشان»، شخصیت قصه می‌میرد و بعد با تنزیلِ روح دوباره زنده می‌شود شما باید این داستان را باور کنید، وقتی در داستان « لیلاج بی‌اوغلو» شخصیت را در خانه‌ای زندانی می‌کنند و مجبور به قماریدن می‌کنند خواننده باید شخصیت‌های عجیبی که به آن خانه می‌‌آیند باور کند، برای همین باورپذیری است که محمد مانیاک که در داستانها اصرار می‌کنم خودِ خودِ ‌من است حضور دارد. حضور من در داستانهای خودم به خاطرِ شخصی کردنِ داستان نیست، روشی است برای باورپذیری فراواقعیت‌هایی که در ساحتِ واقعگرای داستانها روی می‌دهد.

ادامه نوشته

رابطه حافظه و روایت در «من ژانت نیستم»



اگر قرار باشد در ارزیابی سطحی نگر و خام دستانه و در عین حال نه بی‌طرفانه – با اشرافی محدود و بسنده به بخشی از آثار در دسترس- نسبت حافظه و روایت را مستمسکی برای مواجهه‌ای انتقادی قرار دهیم، احتمالا «من ژانت نیستم»، مجموعه هفت داستان از محمد طلوعی، نمونه درخور تاملی خواهد بود. نخست اینکه اکثر داستان‌ها از نظر ساخت و شیوه روایت از سطح مطلوبی برخوردارند. دوم اینکه در هر هفت داستان، حافظه و فرآیند یادآوری، عامل تعیین کننده‌ای است. از اولین داستان، «پروانه» تا داستان آخر، «راه درخشان» روایت به نیت یادآوری مهم‌ترین استراتژی داستان نویس است. مسلما در داستان نویسی و سایر هنرهای روایی، حافظه و توسل به یادآوری امکان پذیر، مجاز و در مواردی ضروری است. اما روایت به نیت یادآوری، از سندرم‌های داستان نویسی چند ساله اخیر است. به عبارتی، داستان به شکل ظرفی تصور می‌شود که می‌توان به محض آمادگی آن را با محتوای حافظه انباشت.

ادامه نوشته

من ژانت نیستم


دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش می‌کرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده‌بود و ریخته‌بود توی صورتش، روسری ساتن شیری رنگ را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسُرد. ژانت هم‌خانه‌ی آقایی بود. نمره‌ی بیست‌‌ و پنج، طبقه‌ی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. دختر از میدان ولی‌عصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدم‌هاش همانی بود که آقایی می‌گفت. قدم‌هایی که با پای راست بر ‌می‌داشت مصمم و قدم‌های با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن... نرسیده به طالقانی دوبار صدام در سرم پیچید که بگویم ژانت وایسا اما فقط یک‌بار گفتم ژانت و وقتی دختر بر‌نگشت مطمئن شدم ژانت نیست. جلوی تئاتر شهر این‌پا و آن‌پا کردم که کجا می‌رود ولی او هم ایستاد این‌پا و آن‌پا کرد...


رفتم جلو و گفتم: " سلام ژانت."

دختر زیر لب گفت: " سلام."

پرسیدم: " شما ژانتید."  دختر گفت: " نه." گفتم: " پس چرا وقتی گفتم سلام ژانت، جواب دادید؟" دختر گفت چه‌کار باید می‌کرده من از سر خیابان مدام به او می‌گویم ژانت، لابد یک ژانتی مثل او جایی هست که من ول‌کن نیستم.

عنوان کتاب: من ژانت نیستم

نویسنده: محمد طلوعی

ناشر: افق

چاپ اول: 1390

شمارگان: 2000 نسخه

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 32000 ریال

شماره صفحه: 91 ص.

عکس و انتخاب متن از وبلاگ امروز لی‌لی چی می‌خونه؟

من ژانت نیستم یکی از شانس‌های اول جایزه‌ی هفت‌اقلیم



من ژانت نیستم نوشته‌ی محمد طلوعی به عنوان یکی از شانس‌های اول جایزه‌ی هفت اقلیم در بخش مجموعه‌داستان معرفی شده است.

این کتاب از سوی نشر افق منتشر شده است و درصورت‌تمایل، می‌توانید آن را از فروش‌گاه کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، نبش کوچه اسکو) تهیه کنید.

منبع: این‌جا

گپ و گفت درباره‌ی «من ژانت نیستم»

محمد طلوعی به فروش‌گاه کتاب افق می‌آید

قربانیِ باد موافق یکی از رُمان‌های خوب و موفّقِ دهه‌ی هشتاد بود که آخرین نسخه‌های باقی‌مانده از چاپ دوّمِ آن در جشنواره‌ی فروشِ کتاب‌های تألیفی نشر افق ارائه شده است.

این کتاب، در سال ۱۳۸۶ به عنوانِ رمان تقدیری جایزه‌ی ‌ادبی آثار داستانی متفاوت «واو» انتخاب و یک سال بعد هم، كتاب اول جشنواره‌ی فردا شد.

فردا، پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه، محمد طلوعی، نویسنده‌ی این رُمان، از ساعت پنج تا هفت بعدازظهر در فروش‌گاه کتاب افق حضور خواهد داشت. دوستانِ علاقه‌مند می‌توانند برای گفت‌وگو با آقای طلوعی و تهیه‌ی رُمان قربانی باد موافق به فروش‌گاه تشریف بیاورند.

راستی، امسال کتاب دیگری هم از محمد طلوعی توسط نشر افق به چاپ رسید. لابد درباره‌اش در وبلاگ کتاب افق و یا خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها خوانده‌اید. این کتاب در قالب داستان کوتاه نوشته شده و با عنوان من ژانت نیستم منتشر شده است.

روز جمعه، 26 آبان‌ماه، این مجموعه‌داستان در فروش‌گاه شهر کتاب شهر ساوه نقد و بررسی خواهد شد. اگر شما هم از دوستانِ کتاب افق در ساوه هستید این‌جا را بخوانید.

***

جشنواره‌ی فروشِ کتاب‌های تألیفی نشر افق به مناسبت هفته‌ی کتاب و کتاب‌خوانی و در محلِ فروش‌گاه کتاب افق در خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، نبش کوچه اسکو برگزار می‌شود. منتظرتان هستیم.

جلسه‌ی نقد و بررسی «من ژانت نیستم» در شهر ساوه برگزار می‌شود


من ژانت نیستم یکی از مجموعه داستان‌های موفّق سال 1391 است که از سوی نشر افق منتشر شده و موردتوجه قرار گرفته است.

اگر تگِ من ژانت نیستم در وبلاگ کتاب افق را دنبال کنید از نظرات منتقدان، نویسندگان و وبلاگ‌نویس‌های عزیز درباره‌ی این کتاب باخبر خواهید شد. راستی، بد نیست بدانید این كتاب نامزد جایزه‌ی ادبی بنیاد گلشیری و جایزه‌ی ادبی هفت‌اقلیم هم شده است.

روز جمعه 26 آبان‌ماه نیز جلسه‌‌ی نقد و بررسی من ژانت نیستم در فروش‌گاه شهر کتابِ شهر ساوه  برگزار می‌شود. این مراسم، از ساعت 9 صبح با حضور نویسنده‌ی کتاب و محسن حكیم‌معانی به عنوان نویسنده و منتقد شروع خواهد شد.

از دیدار با دوستان عزیزمان در شهر ساوه‌ خوش‌حال خواهیم شد.

من ژانت نیستم

مجموعه داستان "من ژانت نیستم" نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، ۱۳۹۰، کتابی است برای یک دهه داستان‌نویسی. در همه‌ی این سال‌هایی که داستان خوانده و نوشته‌ام، هیچ کتابی از نویسندگان جوان و نوگرا به قدر این اثر، مرا سر ذوق نیاورد. با این‌که در مسافرت بودم و سرم شلوغ تا نیمه‌های شب، تا آخرین برگش را خواندم.

دلایل زیادی برای ادعای خود دارم و دارم یادداشت‌هایم را مرتب می‌کنم تا نقدی در خور بر این کتاب آمده کنم.

و این‌که "من ژانت نیستم"، جزو انگشت‌شمار کتاب‌هایی است که به جوایز ملی و بین‌المللی اعتبار خواهد بخشید، به یقین.
هر چه خوبی است نثار زحمات نویسنده‌اش!

نوشته‌ی تیمور آقامحمدی در وبلاگ استکان تلخ

من ژانت نیستم

" من ژانت نیستم “مجموعه داستان نود صفحه‌ای‌ست که انتشارات افق در سال ۱۳۹۰ در تعداد  ۲۰۰۰ نسخه به چاپ رسانده‌است. این مجموعه داستان، شامل هفت داستان کوتاه است، نوشته محمد طلوعی نویسنده جوانی که داستان را به خوبی می‌شناسد و تجربیاتی بی نظیر را (با توجه به تاریخ تولدش” ۱۳۵۸″) در داستان‌ها به تصویر می‌کشد. او قادر است در جاهایی مخاطب را میخکوب کند.

ویژگی خاص اثر را باید نثر روان وصیقلی شده داستانها دانست. لحن مناسب با هر راوی و روایت، خواننده را ماهرانه به درون هر داستان کشیده و باعث پیشبرد جریان داستانی می‎شود. این نثر و لحن یکدست، بنا بر نیاز هر روایت، تا انتها و بسته شدن داستان حفظ می‌شود. نویسنده، هوشمندانه جزئیات را به کار می‌گیرد و با چاشنی به اندازه نیاز هر داستان، بدون گسترش و عاری از اضافات، داستان را به سرانجام می‌رساند. در کلیت اثر آن‌چه حفظ می‌شود پویایی داستان‌ها با راویان متفاوت است که ریتم متعادل خود را همواره حفظ می‌کند.
ادامه نوشته

«من ژانت نیستم» در شبکه‌ی جهانی صدای آشنا

در آیتم خواندنی‌های صد و هفتمین پادکست صدای آشنا مجموعه داستان من ژانت نیستم  نوشته‌ی محمد طلوعی توسط امیرحسین یزدان‌بد معرفی شده است. برای دانلود پادکست این‌جا کلیک کنید.

من ژانت نیستم در رادیو اینترنتی ایران صدا

ساعت 13 امروز رادیو اینترنتی ایران صدا را فراموش نکنید. می‌پرسید چه خبر است؟ باید گوش کنید. نقداً این را داشته باشید که قرار است به مدت نیم‌ساعت مجموعه داستان من ژانت نيستم نوشته‌ی محمد طلوعی بررسی شود. راستی، با خبر شدید که این کتاب، که اولين مجموعه داستان آقای طلوعی است، به مرحله‌ی نهايی جايزه‌ی هفت‌ اقليم راه پیدا کرده؟ بله، ما هم به ایشان تبریک می‌گوییم و برایشان موفقیت‌های بیش‌تری آرزو می‌کنیم.

سایت آمازون «من ژانت نیستم» را به فروش گذاشت

مجموعه داستان من ژانت نیستم نوشته‌ی محمد طلوعی از سوی نشر افق منتشر شده است و فارسی‌زبانان در سایر کشورها می‌توانند این کتاب را از طریق سایت آمازون خریداری کنند.

من ژانت نیستم

بعد از خواندن داستانِ راه درخشان* با مامان، مامان با چشمهایی حیران و درشت شده از تعجب، گفت که  داستان، داستانِ خیلی نویی است. واکنش مامان در برابر نوشته های نسل جدید، معمولا همیشه همین است... که با چشمهایی حیران بگوید نو هستند. انگار که این نو بودن، تهدیدآمیز باشد برای ما یا او یا ...جهان.

* از مجموعه "من ژانت نیستم". محمد طلوعی. نشر افق 1390.

نقل از وبلاگ تی‌را http://wwwtmeisami.blogspot.com/2012/09/blog-post_9.html


گفت‌وگو با «محمد طلوعی» نويسنده‌ی‏ مجموعه داستان «من ژانت نیستم»

محمد طلوعی كه در سال 82 مجموعه شعر «خاطرات بندباز» را منتشر كرده بود، در سال 86 با رمان «قربانی باد موافق» پا به عرصه‏ داستان‌‏نویسی گذاشت. وی در حوزه‏ ترجمه‏ آثار نمایشی هم فعال بوده، فیلمنامه‌‏نویسی و داستان‏‌نویسی تدریس می‌كند و دبیر بخش روایت‏های داستانی مجله‏ داستان همشهری است. آخرین اثر او، مجموعه داستان «من ژانت نیستم»، سال گذشته از سوی نشر افق منتشر شد. درباره‏ این كتاب با وی به گفت‌وگو نشستیم.

ادامه نوشته

من ژانت نیستم

داستان‌های این مجموعه به دانه‌های تسبیحی می‌مانند که نویسنده یک‌یک لمس‌شان کرده و خودش را در شمایل راوی اول شخص، نخ گردآورنده تمام داستان‌ها معرفی می‌کند. گرچه هریک داستانی مستقل هستند، ولی جغرافیای داستانی واحدی دارند: دغدغه هویت.

«من ژانت نیستم» مجموعه‌ای است که همانند طرح روی جلدش با خطوطی ساده و قلمی صمیمی و با نشاط خلق شده و برخلاف جمله آدرنو که افسردگی، امتداد تفکر است؛ از انرژی و حیاتی سود می‌جوید که کمتر دیده و خوانده می‌شود.
ادامه نوشته

جلسه‌ی نقد و بررسی «من ژانت نیستم» در اصفهان برگزار می‌شود

جلسه‌ی نقد و بررسی کتاب من ژانت نیستم

روز دوشنبه 6 شهريورماه 1391 ساعت 16:30 

در انجمن داستان‌نويسان اصفهان

با حضور محمد طلوعی

اصفهان. خیابان نظر شرقی. بعد از تالار اندیشه. کوچه شهید زارعی (آسیاب). مؤسسه رنگین‌کمان سپید

ادامه نوشته

گزارش تصویری (دو)

جشن امضای کتاب من ژانت نیستم

30 دی‌ماه 1390